شهدای آینده

شهدای آینده

گروه شهدای آینده در بهار 1389 به طور رسمی تاسیس و فعالیت‌های خود را در راستای اهداف ذیل آغاز نموده است:
1- عمل به وظیفه انسانی از طریق اتحاد و انسجام و مقاومت دربرابر نسل‌کشی صهیونیست‌ها و مسئولیت حفظ جان همنوع که بنا به اشاره قرآن حفظ جان همه انسان‌هاست: "کسی که شخص مظلومی را به ناحق به قتل برساند مانند قاتل تمام انسان‌ها محسوب می‌گردد. همچنان کسی که زندگی یک شخص را نجات دهد گویا که تمام انسان‌ها را زنده و احیا کرده است (سورهء مائده-آیه 32)".
2- عمل به وظیفه اسلامی طبق روایت حضرت رسول (ص) که فرمودند: "من سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یاللمسلمین و لَم یُجبه لیس بِمُسلِم-کسی که بشنود مرد مظلومی از مسلمانان کمک می‌خواهد ولی او را یاری نکند مسلمان نیست".
3- عمل به وظیفه آخرالزمانی که شاید مهم‌ترین و سنگین‌ترین وظیفه‌ای است که بر عهده هر فرد حاضر در این عصر است.

مانند امواج متلاطم دریا، هزاران نفر از مردم سرازیر میشدند و همچون سیل از هر کوی و برزن می جوشیدند تا در کاروان وداع و بزم عروسی فرماندهان شهدا شرکت کنند و گویا که آنها پاره های قلب محبوبانی است که زمین، عاشق نبردشان شد و معنای فداکاری از تاریخ قهرمانی هایشان نشأت گرفت.

صبح روز بیست و یکم ماه آگوست، فلسطین وعده گاه بزم شهادت فرماندهان قهرمانی بود که عاشقانه میخواستند فلسطین را با فداکاری ها و نبردهایشان پرورش دهند؛ ابوشماله و عطار و برهوم؛ همان هایی که ابرناوهای هوایی صهیونیستی سحرگاه پنج شنبه آن ها را در منطقه تل السلطان در غرب شهر رفح و جنوب نوار غزه مورد هدف موشک قرار داد تا به این وسیله به درجه رفیع شهادت برسند. همانطور که آرزویشان بیش از بیست سال همین بود.

این فرماندهان سالهای طولانی بود که در راه نبردشان فرو رفته بودند و با عملیات ها و تونل ها و سپاه قسام نامی که ابداعش کردند، مصائب و گرفتاری های بسیاری برای صهیونیست ها ایجاد کرده بودند. و همه و همه به این هدف بود که خداوند عاقبتشان را به شهادت ختم کند بعد از آن که صهیونیست ها را آزردند و قهرمانانی را مانند خودشان بر اساس گامهای فرماندهانشان آماده کردند.

تاریخ مجاهدت

 فرمانده محمد ابراهیم ابوشماله، 40 ساله از منطقه یبنا در رفح، یکی از اعضای مجلس اعلای نظامی گردان های قسام و یار غارش فرمانده رائد صبحی العطار، پرچمدار گردان قسام در رفح بود. هم سن و سالی، یتیمی، همسایگی و هم مسجد بودن، و داشتن یک نوع طرز فکر و راه و روش و هدف آن دو را به هم پیوند زد و هر دو در پیگیری و دستگیری در هنگام اشغال حضور داشتند و هم چنین مسیر جهاد بزرگی را با هم پیمودند که یک تاریخ را در آن ساختند. «آنها یک روح در دو بدن بودند» آنچنانکه برادر ابوشماله میگوید.

 از زمان گسترش انتفاضه اول راه آن دو آغاز شد و در عنفوان جوانی مورد تعقیب قرار گرفتند و این تعقیب و پیگیری بعد از شهادت ابراهیم عاشور در منطقه یبنا رخ داد تا آن دو، از مهم ترین کسانی باشند که رژیم اشغالگر خواهان دستگیری شان است و در معرض سه تلاش نافرجام برای ترور قرار گرفتند که ظلم حکومت، تعقیب و تلاش های دستیابی به آن ها را نیز باید بدین امر افزود.

 أبوشماله و عطار به مدت یک سال و نیم توسط نیروهای اشغالگر دستگیر شدند و همزمان با گسترش انتفاضه اول نوآوری ها هم آغاز شد و در خلال همین انتفاضه، این دو فرمانده سپاه قسام را پایه گذاری و آماده و تجهیز کردند. پس از آن جنگ های بسیاری را با دشمن صهیونیستی انجام دادند از جمله جنگ فرقان، سجیل و نبرد عصف ماکول. و مهم ترین و بازرترین این جنگ ها، فرماندهی جنگ تونل ها با مروری بر عملیات سایتهای نظامی «ترمید»، «حردون»، «براکین الغضب»، «محفوظه» و «الوهم المتبدد» بود که خود تاریخی با شکوه در مسأله فلسطین و به ویژه در پرونده اسرا بود.

 عطار به «أبوأیمن» ملقب بود. روزی که معامله «وفاءالأحرار» پایان یافت درحالی که مقابل دروازه گذرگاه رفح ایستاده بود و به صدها اسیر آزاد شده نگاه میکرد، بسیار شادمان و خندان بود و تلاش میکرد که همه آنها را با همه خوبی ها و فضایلشان آزاد کند.

 فرمانده محمد حمدان برهوم، 45 ساله، ملقب به «أبی أسامة»، یکی از اولین نیروهای سواره نظام گردانهای قسام در رفح بود که سال 1989م برای مدتی کوتاه به بازداشت رژیم اشغالگر در آمد تا بازداشت یک سال و نیمه اش را بعد از گذشت یک سال، تازه کند. در سال 1993م مورد تعقیب قرار گرفت واز کرانه غزه خارج شد و به چندین کشور عربی سفر کرد. سال 2005م برای ادامه راه جهادی اش همراه با دوستان هم مسیرش، عطار و أبوشمالة بازگشت.

در پیچ و خم زندگی

در طرف دیگر زندگی،  زندگی شگفت انگیز این فرماندهان است که باوجود مشغله های فکری و جسمی شدید، پر از بخشش ها و بخشندگی هایشان در تمام عرصه ها است و کمک رسانی به مردم و همراهی با ضعیفان و درماندگان و اصلاح امور مردم آن ها را در این مسأله ممتاز و بی نظیر میکند.

برادر عطار میگوید: زنی به نزد ابی ایمن آمد تا از ظلم برادرانش در تقسیم ارث شکایت کند. ابو ایمن بلافاصله سراغ افراد خیری که میشناخت رفت و به آنها گفت: ارث را تفسیم کنید و سهم این زن را بپردازید و به گوش اهل آن خانه برسانید که قسام پشت این ماجرا است.

أبوشمالة هنوز برای دیدار خانواده اش وارد خانه نشده بود که مردم به طرفش هجوم آوردند و نیازهای خود را گفتند. وی هیچ کس را رد نکرد و با خنده ای که او را از دیگران متمایز میکرد، با مردم رفتار کرد. چنانچه در یکی از موارد، برادرش میگوید: یکی از مردم، چهار مرتبه به نزد ابو خلیل رفت تا برای درمان فرزندان بیمارش از او کمک بگیرد. بار پنجم به سوی خانواده اش آمد و آنها باز هم از او خواستند که از ابو خلیل کمک بگیرد ولی او از تکرار رفت و آمد به نزد وی خجالت زده و شرمگین بود. خانواده اش به او اصرار کردند و هنگامی که رفت، أبو خلیل به او گفت: اگر بیست مرتبه هم به نزد من بیایی، ان شاء الله کمکت خواهم کرد.

واژگان هرچقدر هم باشند، حق اینان را ادا نخواهند کرد چرا که آنها همه چیز را با کارهایشان ثبت کردند و فداکاری هایشان از آنها سخن میگوید.

برگرفته از سایت گردانهای عزالدین قسام

ترجمه : گروه شهدای آینده 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۰۳
شهدای آینده

شهید

فرمانده

قسام

نظرات  (۱)

سلام
موفق باشید
@):-

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی